ارسال به دوست  نسخه چاپي 

استراتژي‌هاي تجاري

به گزارش نگاه هستي و به نقل از بيکرز ژورنال، راه‌اندازي و مديريت يک تجارت، قواعد خاص خود را دارد.

 

مطالعه‌اي که روي مديران اجرايي صورت گرفته، نشان مي‌دهد مهم‌ترين رفتار مديريتي که براي موفقيت يک کمپاني ضروري است، تفکر استراتژيک است. يک استراتژي خوب، هسته موفقيت هر سازماني را تشکيل مي‌دهد و مهم است به اين درک برسيد که افسانه‌هاي رايج در مورد استراتژي‌ها، ممکن است تيم شما را از رسيدن به موفقيت دور کند.

 

افسانه شماره يک: استراتژي از سوي کسي ديگر فراهم ميشود

«ما استراتژيمان را از تيم برنده و مديريت سطوح بالا دريافت ميکنيم»، اين باور غلط است. استراتژي که شما اجرا ميکنيد، بايد استراتژي خودتان باشد زيرا منابع هر گروه با گروه ديگر متفاوت است. براي مثال، تيم فروش داراي منابع، زمان، استعداد و بودجه متفاوتي نسبت به تيم مارکتينگ، IT و HR است. چگونگي تخصيص منابع ميتواند استراتژي را تعيين کند. مهم است که استراتژيهاي کمپاني، محصول و ديگر استراتژيهاي کاربردي را درک کنيد تا در مورد استراتژيهايي که با هم همتراز هستند، اطمينان يابيد. البته بايد بدانيد که استراتژيهاي آنها نميتوانند جايگزيني براي استراتژيهاي شما باشند. بايد استراتژيهاي شرکت، استراتژيهاي محصول و استراتژيهاي عملکردي گروه و استراتژيهاي خودتان را بشناسيد و سپس آنها را باهم همتراز کنيد.

 

افسانه شماره دو: تعيين استراتژي، پروسهاي يک بار در سال است

در وبيناري که مرتبط با استراتژيهاي مديران عامل بود، سوالي به وجود آمد: «هر چند وقت يک بار شما و تيمتان با هم ملاقات ميکنيد تا استراتژيهايتان را بهروز نماييد؟» درصد مديران عاملي که با تيمشان براي بهروزرساني استراتژيها به صورت مداوم و بيشتر از 4 بار در سال ملاقات ميکردند، فقط 9/16 درصد بود و حدود نيمي از آنها گفتند که سالي يک بار با يکديگر در اين مورد جلسه ميگذارند يا اصلا جلسهاي نميگذارند. مطالعهاي که در مورد کمپانيهاي بزرگ صورت گرفت، نشان داد که عامل اصلي رشد درآمد آنها، انتقال مجدد منابع در تمام طول سال به کساني است که پتانسيل بيشتر و بالاتري دارند. استراتژي وسيله اصلي براي تصميمگيريهاي اساسي است اما همانطور که تحقيقات نشان ميدهند، بيشتر مديران خودشان يا تيمشان را در موقعيتي قرار نميدهند که به موفقيت دست پيدا کنند. اگر استراتژي در سازمان شما رويدادي سالانه است، شما به موفقيتي پايدار دست پيدا نخواهيد کرد. توصيهاي که ميشود، اين است که جلسهاي ماهانه در مورد استراتژيهايتان داشته باشيد تا در آن همه تيمها با هم ملاقات کرده و بتوانند استراتژيهايشان را مرور و همگام سازند.

 

افسانه شماره سه: اجرا خيلي مهمتر از خود استراتژي است

مطالعه 750 شرکت ورشکسته نشان داد که عامل شماره يک ورشکستگي، استراتژيهاي با نقص بود، نه اجراي ضعيف آنها! شما ميتوانيد ماهرترين راننده باشيد که بهترين مدل ماشين در جهان را دارد اما اگر اين ماشين را در جادهاي برانيد که منتهي به دره است، کارتان تمام است. يک نشانه از نزديکبيني اين است که همه چيز را به صورت «يا اين»و «يا آن» ببينيد اما بايد بدانيد که استراتژي و اجراي آن اهميت دارد و همه تجارتهاي بزرگ با استراتژي و با بصيرت آغاز ميشود. کاري که بايد انجام دهيد اين است که زماني را صرف کرده و يک استراتژي را با ديدي به وجود آوريد که منجر به ارزشگذاري خاص براي مشتري ميشود. سپس برنامهاي را شکل داده و اجرا کنيد که شامل نقشها، وظايف، وسايل ارتباطي، چارچوب زماني و اندازهگيريها است.

 

افسانه شماره چهار: استراتژي به معني بهتر بودن از رقبا است

محصولات و خدمات شما بهتر از رقبايتان نيستند. چرا؟ به اين دليل که بهتر بودن مسالهاي ذهني است. آيا پاي بلوبري بهتر از پاي موزه خامه است؟ جواب سوال بستگي به اين دارد که شما از چه کسي سوال ميکنيد! در واقع سوال غلط است. سوال واقعي اين است که چگونه محصول شما ميتواند با رقبايتان متفاوت باشد به گونهاي که منجر به ارزشگذاري براي مشتري شود. انجام کارهايي مشابه رقبايتان و با همان روشي که آنها انجام ميدهند و صرفاً تلاش براي اينکه سريعتر از آنها يا بهتر از آنها عمل کنيد، خط ارزشي ميان کمپاني شما و رقبايتان را از بين ميبرد. به ياد داشته باشيد که مزيت رقابتي يعني فراهم آوردن ارزشي والاتر براي مشتريانتان و نه بهتر بودن براي برنده شدن در رقابت. کاري که بايد انجام دهيد، اين است که ارزش گروههاي مشتريانتان را شناخته و آنها را يادداشت کنيد.

 

افسانه شماره پنج: استراتژي مشابه ماموريت، چشمانداز يا هدف است

از آنجايي که استراتژي مفهومي انتزاعي است، معمولا با عبارات چشمانداز، ماموريت يا هدف اشتباه گرفته ميشود. ماموريت، هدف کنوني شما و چشمانداز، هدف آينده شما است. اهداف چيزهايي هستند که شماره ميخواهيد به آنها دست پيدا کنيد و استراتژي چگونگي تخصيص منابع براي رسيدن به اهداف است. عدم استفاده صحيح از عبارات تجاري به صورت رندوم، همانند اين است که شيميداني به صورت رندوم از ساختارهاي شيميايي اجزاي تشکيلدهنده استفاده کند. شما نميتوانيد بگوييد که ساختار شيميايي هيدروژن با ساختار شيميايي طلا برابر است. شروع کار با درکي غلط و نادرست از استراتژي، همه جنبههاي ديگر برنامهريزي را از خط خارج ميکند. کاري که بايد انجام دهيد اين است که به وضوح اهداف، استراتژيها، ماموريت و چشمانداز را تعريف کنيد زيرا اگر اين مسائل از هم تفکيک نشود، ميتواند منجر به شکست تجارتتان گردد.

مطالعه 10 ساله روي 103 کمپاني نشان داد که دليل اول شکست تجاري، استراتژي بد است. با از بين بردن اين افسانههاي غلط، به تيمتان کمک کرده و شاهد اين امر باشيد که تجارتتان به موفقيت ميرسد.