ارسال به دوست
نسخه چاپي
نان؛ روزی دیروز، دغدغه امروز
در دل فرهنگ ایرانی، نان همیشه جایگاهی ویژه داشته است. این فقط یک غذای ساده نبود بلکه نماد برکت، همبستگی و احترام بود اما امروز، در میان تغییرات اقتصادی و اجتماعی، نان از جایگاه معنوی خود فاصله گرفته و بیشتر به کالای مصرفی تبدیل شده است.
مصطفی شریفی، پدربزرگ هفتادوچهارساله و دبیر سابق آموزش و پرورش، یکی از کسانی است که هنوز به نان بهعنوان یک عنصر مقدس نگاه میکند. وی از روزهایی میگوید که وقتی بچه بود، مادرش همیشه میگفت: «نان، برکت خانه است.» مصطفی به یاد میآورد که در خانههای قدیمی، هیچ وقت خردههای نان را دور نمیریختند. حتی یادش است که مادرش میگفت با نان باید با احترام برخورد شود چون باعث برکت در زندگی و خانهها میشود. در ذهن وی، نان چیزی بیشتر از یک ماده غذایی ساده است؛ نان با خود محبت و فداکاری میآورد. وی میگوید: «الآن دیگر کسی به این چیزها توجه نمیکند. حالا نان دیگر آن نانی نیست که روزی همه با احترام از آن یاد میکردند.» حسین غلامی، کارگر ساختمانی سیوهفتساله، نان را بهعنوان یک نیاز فیزیکی و ساده میبیند. در حالی که نان بربری در دستش دارد و بهسوی محل کارش میرود، میگوید: «نان برای من خیلی مهم است. در کار ساختمانی، نان یکی از اصلیترین منابع انرژیمان است. صبحها یک نان بربری با پنیر و چای میخوریم تا بتوانیم روز را شروع کنیم. نان فقط یک خوراک نیست، نان باید در این شرایط، شکم آدم را پر کند.» حسین از آن دسته افراد است که در زندگیاش از نان، بیشتر از جنبه معنوی و فرهنگی آن استفاده میکند. وی تأکید میکند که نان همیشه برایش بهعنوان یک نماد تلاش و کار سخت شناخته شده اما نه بهعنوان یک نماد مقدس. حسین میگوید: «الآن دیگر هیچکس به نان نگاه معنوی نمیکند. فقط یک کالای مصرفی است که باید برای سیر شدن بخوریم.» فاطمه مهدوی، پنجاهوششساله، در نیاوران در حال خرید نان خمیرترش از یک فروشگاه برند است. وی که به سلامتی خود اهمیت زیادی میدهد، درباره نان میگوید: «من نان خمیرترش را بهخاطر سلامتی میخرم. نانهای سفید برای بدن خیلی سنگیناند و اصلاً مناسب نیستند. نان برای من بهعنوان یک غذا خیلی مهم است اما نه بهخاطر تقدس یا نماد فرهنگی بودنش بلکه بهخاطر خواصش. امروز دیگر کسی به نان مثل گذشته احترام نمیگذارد.» مهدوی از نسل جدید است که نان را بهعنوان گزینهای برای سلامتی میبیند، نه نماد یا عنصری مقدس در زندگی روزمره. در نهایت، امیر، پسری نوزدهساله که در دانشگاه تحصیل میکند، نظری کاملاً متفاوت نسبت به نان دارد. وی میگوید: «برای من نان فقط یک غذا است. هیچ وقت فکر نکردم که نان برای ایرانیها تقدس داشته باشد یا چیزی بیشتر از یک خوراک باشد. امروز همه به دنبال غذاهای سریع و راحت هستند و نان دیگر به آن شکل سنتی برای هیچکس مهم نیست.» برای امیر، نان در درجه اول یک غذای ساده است که باید سریع و راحت تهیه شود، نه چیزی که بهعنوان نماد فرهنگی یا مذهبی مورد توجه قرار گیرد. این چهار نفر از اقشار مختلف جامعه، دیدگاههایی متفاوت به نان داشتند. در حالی که برخی از آنها نان را هنوز بهعنوان نمادی از برکت و احترام میبینند، برای دیگران نان فقط یک کالای مصرفی و فیزیکی است که باید برای تأمین انرژی مصرف شود. این تغییرات بهوضوح نشان میدهد که تقدس نان در ذهن مردم تغییر کرده است. در سیاستگذاریهای کلان، باید این نکته را در نظر داشت که نان تنها یک کالای اقتصادی نیست. حفظ جایگاه معنوی نان و احترام به آن باید در سیاستها و برنامهریزیهای دولتی نیز گنجانده شود. اگر قرار است نان همچنان در زندگی ایرانیها بهعنوان یک نماد فرهنگی و مذهبی باقی بماند، باید در سیاستهای بالا به پایین این موضوع پررنگتر دیده شود. نان بهعنوان یک عنصر فرهنگی باید در این دوران جدید هم احترام خود را حفظ کند و به یک کالای مصرفی بیهویت تبدیل نشود.