ارسال به دوست نسخه چاپي
موی سفید آسیابان
آسیابان فردی است که در زبان عربی طحان، در زبان ترکی دئیرمانچی و در انگلیسی میلر خوانده میشود اما فرقی نمیکند که به کدامیک از این نامها صدایش بزنند، وی تنها کسی است که در فرهنگ ما و از کودکی در گوشمان خوانده شده است که چه بخواهد چه نخواهد، مویش سفیدتر از دیگران است. شاید شرایط سخت کارش باعث شده که موضوع گردههای آرد روی سرش، دستمایه این شود که پیری زودرس میگیرد و به نظر من نیز با توجه به اینکه طی دو دهه اخیر از نزدیک با این کار آشنا شدهام، با عقل جور درمیآید.
بد نیست به بهانه قول و قرارهایی که در خصوص پرداخت مابهالتفاوت دستمزد آسیابانی با آسیابانان گذاشتهاند، نگاهی دوباره به وضعیت این شغل در چند دهه اخیر داشته باشیم. شرایط آسیابانی تا اواخر دهه 50 و قبل از شروع جنگ تحمیلی علیرغم اینکه آسیابهای قدیمی جای خود را به کارخانههای آرد داده بودند، تقریباً موجه بود و تغییر چندانی نداشت. آن دوران آسیابانان که تبدیل به کارخانهدار آرد شده بودند، در طول سال در فصل خرید به دنبال گندم خوب و در فصول دیگر به دنبال مشتری آرد بودند و در مواقعی نیز به صورت دستمزدی، گندم را برای مشتریان تبدیل به آرد میکردند. با شروع جنگ در اواخر دهه 50 و انحصار گندم از سوی دولت، نحوه کار کارخانهدار نیز تغییر کرد و با صدور دستوراتی خلقالساعه و تحمیلی، کارخانهدار به یکباره تبدیل به پیمانکار دولت شد. بگذریم از اینکه در شروع کار، تمام گندمهای شخصی کارخانهها به نوعی به تملک دولت در آمد و در محاسبات، آن کس که زیان دید، کارخانهدار بود اما بعد از آنکه تمام گندم موجود در کشور دولتی شد، دولت گندم در اختیار کارخانهدار قرار میداد و مبلغی به عنوان دستمزد نگهداری گندم به وی پرداخت میشد و با فرمولهای خاصی نیز مبلغی بابت دستمزد آسیابانی دریافت میکرد. این روش از دو جهت برای کارخانهدار مضر بود؛ از یک منظر همواره در مقام پاسخگویی بود چون اموال دولتی در طولانیمدت در اختیارش بود و از طرفی دیگر به واسطه ورود دیگران به این صنف، زمام امور از دستش خارج شده بود و با توجه به صدور مجوزهای جدید، هر روز شاهد ورود گروههای جدیدی به عرصه آسیابانی بود که از همان زمان نیز معلوم بود نیمی از آنها اضافهتر از نیاز کشور هستند. اگر اشتباه نکنم تا کنون دو سه باری نوشتهام که در دستهبندی کارخانههای آرد امروزی، باید آنها را به سه گروه تقسیم کنیم اما با توجه به اینکه مدیران تصمیمساز در این حوزه هر چند سال یکبار تعویض میشوند و بعضی از موضوعات باید به اطلاع آنها نیز برسد، دوباره تکرار میکنم. آن سه گروه عبارتاند از آسیابان، صنعتگر و فرصتطلب! گروه اول، آسیابانان قدیمی یا فرزندان و حتی فرزندان فرزندان آنها هستند که شغل آسیابانی با رگ و خونشان عجین شده و به کارشان عشق میورزند و تحت هیچ شرایطی علاقهای به تغییر این کار ندارند و این شغل را به نوعی برای خود موروثی و حیثیتی میدانند. گروه دوم نیز صنعتگرانی هستند که به واسطه ارتباط نزدیکشان با صنعت آرد، به این کار علاقهمند شدهاند و طی چهار دهه اخیر، آرام آرام به جرگه آسیابانی وارد شده و با توجه به نوع نگاهشان به صنعت، تحولی مثبت نیز در عرصه آسیابانی به وجود آوردهاند و امروز آنها نیز دیگر تبدیل به آسیابان شده و شاید در برخی موارد به نسل دوم نیز رسیدهاند. اما گروه سوم را که همان فرصتطلبان هستند، میتوان به جرأت وصلههای ناجور صنف دانست. آنها که تعدادشان بسیار از دو گروه اول کمتر است و در بسیاری از استانها اصلاً وجود ندارند، نه تنها در آسیابانی بلکه در هر شغل صنف و صنعت دیگر چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی، دیده میشوند و هر زمان که احساس کنند از درهای به تخته خورده، سودی نصیبشان خواهد شد، با استفاده از موقعیتها و رانتهای جور و واجور، خود را وارد معرکه میکنند و هرجا هم که احساس کنند دیگر از سود خبری نیست، بدون هیچ دلبستگی شغلی و به فوریت، میدان را خالی کرده و از زیر بار هر مسئولیتی هم شانه خالی میکنند و نهایتاً از مدار خارج میشوند. متأسفانه در صنعت آسیابانی، این گروه سوم، همواره باعث دردسر برای دولت، مردم و حتی صنف خود بوده و هستند و با اعمال نادرست خود، شرایطی را فراهم کرده و میکنند که در هر یک از جلسات مهم تصمیمساز دولتی، وقتی نامی از کارخانه آرد به میان میآید، عمده نگاهها و نظرات، منفی است و همه کارخانهها با یک چشم دیده میشوند و به قول معروف فرقی برای سره و ناسره در نظر گرفته نمیشود. متأسفانه این کجاندیشی و بدبینی به کارخانههای آرد، انگار موروثی شده و از مدیری به مدیر دیگر منتقل میشود! البته بسیاری از دستاندرکاران قدیمی و حرفهای امور گندم و آرد، بر این امر واقفاند که تفاوت بسیاری بین دو گروه اول با گروه سوم وجود دارد لیکن متأسفانه عملکرد نابجای دسته سوم، شرایطی را ایجاد کرده که تمامی آسیابانان، مورد سوءظن قرار گرفتهاند! موضوعاتی همچون نرخ سبوس که در چند سال اخیر چندین بار زیاد و کم شد، تأخیر در تصویب نرخ دستمزد مناسب آسیابانی و عدم محاسبه میزان مابهالتفاوت دستمزد آسیابانی سالهای قبل، پرداخت قطرهچکانی این وجوه و دهها مشکل درونسازمانی و بیرونسازمانی برای کارخانههای آردی که امروز اصطلاحاً صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتهاند، کم نبود و اینک موضوع جدیدی هم به آن اضافه شده که فکر میکنم اگر به سرعت دولت محترم فکری برای آن نکند، بسیاری از کارخانهها را با ورشکستگی روبهرو خواهد کرد؛ موضوع مهم تأمین نقدینگی برای خرید گندم. فراموش نکنیم که با شرایط امروز، اگر قرار باشد دولت به یکباره نرخ گندم را افزایش دهد و همچون نرخ گندم صنف و صنعت، 12 هزار تومان اعلام نماید، هر کارخانه آرد حداقل برای خرید هر هزار تن گندم، 12 میلیارد تومان وجه نقد لازم دارد که بعید میدانم این مبلغ در هیچیک از کارخانههای آرد سراسر کشور وجود داشته باشد. شنیده میشود آن طرحی که قرار بود کارخانههای آرد با دادن ضمانتنامه بانکی، نقدینگی خود را برای خرید گندم تأمین کنند هم علیرغم اینکه خودش دارای معایب بزرگ بود، ملغی شده و به استفاده از آن هم امیدی نیست. به حرمت موی سفید آسیابان، از همه مسئولین تأثیرگذار در این حوزه تقاضا دارم که در جهت جلوگیری از تعطیلی صنعت آرد کشور، موضوع نبود نقدینگی در این صنعت را بسیار جدی بگیرند و اگر قرار است نرخ گندم افزایش یابد، فکری برای آن کنند. ان شاءا... غلامرضا مظاهری